آرشيو وبلاگ بیایید از زندان تن رها شویـــــــــــــــــــــــــــم حضرت على (علیه السلام ) روزى رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه : "ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء" “خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد” سوره نساء آیه 48 امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه "و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما" “هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت” سوره نساء آیه 110 ادامه مطلب ...
روزی یک شیخی برای نماز جماعت آماده می شود همین که آمد بگویید الله اکبر خداوند ندا زد ای شیخ می خواهی از نهانت بگویم تا این جماعتی که در پشت سر توست تو را در همین لحظه لعن و نفرین کنن شیخ سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت ای خدای مهربان می خواهی از بخشش و کرامتت با این مردم بگویم که تا ابد ابدیت هیچ یک از اینها به خاطر امید به لطف و رحمتت تو را ستایش نکنند. و امام سجاد می فرماید : خدایا ! وچگونه ازرحمت تونااميدشوم درحالي که تو، توهستي (باآن همه لطف ورحمت) خدايا توآنچناني که من مي خواهم مرانيزچنان کن که تومي خواهي تقسیم ۱۷ شتر بین سه نفر سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم نزاع می کردند،اولی مدعی یک دوم ،دومی مدعی یک سوم و سومی مدعی یک نهم آنها بودند وبه هر ترتیب که خواستند شترها را تقسیم کنند که کسری به عمل نیاید نتوانستند. خصومت به نزد حضرت علی(ع) بردند ، حضرت به آنها فرمود :مایل نیستید من یک شتر از مال خودم بر آنها بیفزایم و آنها را بین شما تقسیم کنم ؟ گفتند :بلی ، پس یک شتر بر آنها افزوده شد ومجموعا 18 شتر شدند و آنگاه یک دوم آنها را که 9 شتر باشد به اولی و یک سوم را که 6 شتر باشد به دومی و یک نهم را که 2 شتر باشد به سومی داد و یک شتر باقی مانده را نیز خود یرداشت.
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ادامه مطلب ... ساعت 3 شب بود که صدای تلفن , پسر را از خواب بیدار کرد . پشت خط مادر بود , پسر با عصبانیت گفت : چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی ؟ مادر گفت : 25 سال پیش در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگوییم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد. صبح یراغ مادرش رفت وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت... ولی مادر دیگر در این دنیا نبود. چرا صبرمان کم شده ؟ چرا اینگونه رفتار می کنیم ؟ شاید روزی دیگر فرصت جبران نباشد ؟
صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() ![]() |